عقد وکالت، عقدی است که یک شخص به دیگری نیابت می دهد تا از جانب او امور حقوقی یا مالی یا اداری او را انجام دهد. به موجب قانون، وکیل فقط در حدود اختیاراتی که به موجب قرارداد از جانب موکل به او داده شده است حق اقدام دارد و برای انجام اموری که خارج از حدود اختیاراتش می باشد میبایست از موکل اجازه مجدد بگیرد.
وکالت تام الاختیار یعنی چه و چگونه باطل میشوداین امر باعث بروز مشکلاتی می شود. از جمله اینکه وکیل برای هر اقدامی مجبور است اجازه دریافت کند و مجددا قرارداد منعقد شود که این خود باعث کند شدن روند انجام امور می شود و از طرفی دست وکیل برای انجام کار های فوری بسته می شود. بنابراین برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی، موکل می تواند وکالت خود را به نحو مطلق اعطا نماید.
به این صورت که در انجام مورد وکالت، اختیار تام در کلیه امور مالی، حقوقی و اداری مربوط به آن را داشته باشد.
یکی از اسناد متداول در دفاتر اسناد رسمی، سندی تحتعنوان تفویض وکالت است؛ سندی که به موجب قرارداد مندرج در آن، یک طرف به عنوان «وکیل» کلیه اختیارات، تعهدات و تکالیفی را که به موجب وکالت نامهای از دیگری به عنوان موکل دارد، به طور یکجا به شخص ثالثی تفویض مینماید، به نحوی که برای خود، هیچگونه حق و اختیاری باقی نمیگذارد.
بحث تفویض وکالت و دادن وکالت تام الاختیار
ضرورت سرعت و دقت در انجام معاملات به ویژه نقل و انتقال املاک و اتومبیل و تعدد غیرمتعارف استعلامات و مقدمات تنظیم اسناد رسمی مربوط به آنها از یک طرف و فقدان امکان اتصال به شبکه اطلاعات مالیاتی ، سجل احوال، شهرداری، راهنمایی و رانندگی و ثبت اسناد و املاک به سیستم رایانه دفاتر اسناد رسمی؛ همچنین وجود مکانیزم عقب مانده بوروکراسی از طرف دیگر موجب رشد بیسابقه به اصطلاح «معاملات وکالتی» شده و متعاقب آن تنظیم سندی زیر عنوان «تفویض وکالت» در دفاتر اسناد رسمی متداول و مرسوم گردید.
دغدغه خاطر و تعارض بین وظایف وصول مطالبات مربوط به حقوق دولتی و عمومی از طرفی و حقوق خصوصی اشخاص از سوی دیگر زمانی باعث تکثیر استعلامات و تکرار مکررات و حتی در موقعی دیگر موجب پاک نمودن صورت مسأله میگردد.
بحث تفویض وکالت ودادن وکالت تام الاختیار: با توجه به مراتب بالا و همانطوری که میدانیم انجام معاملات ناقله در خصوص برخی از اموال و به طور اعم اموال غیرمنقول و خودرو، ثبت معاملات مذکور در دفاتر اسناد رسمی همراه با تکالیف قانونی و توأم با محدودیتها و در برخی موارد نادر، مواجه با ممنوعیتهای قانونی است.
بحث تفویض وکالت ودادن وکالت تام الاختیار: از همین رو، افرادی با انگیزه خاص و عموماً به قصد فرار از تکالیف، محدودیتها و ممنوعیتها از قابلیتهای عقد وکالت و اسناد تنظیمی در این مورد استفاده مینمایند تا به قصد و خواستههای باطنی خود نایل آیند. به این نحو که هرچند در باطن، قصد انتقال ملک را دارند اما در ظاهر سند وکالتنامه تنظیم میکنند.
شیوع استفاده از ابزار وکالت تا به حدی است که گاه برای یک مال مشخص، چندین عقد وکالت منعقد میگردد. برای مثال الف که مالک ملک است، طی وکالتنامهای به آقای ب، وی را وکیل خود در فروش ملک مینماید. ب نیز در مرحله دیگری ج را وکیل مینماید. به اینترتیب، این سلسله به طور مداوم ادامه مییابد.
بحث تفویض وکالت ودادن وکالت تام الاختیار: به منظور واکاوی امکان یا عدم امکان تحلیل نهاد «تفویض» در قالب انتقال قرارداد به ناگزیر ابتدا به بررسی اجمالی انتقال قرارداد و سپس به نهاد «تفویض» میپردازیم.
بند اول: معرفی اجمالی انتقال قرارداد وکالت تام الاختیار
مطالعه تفصیلی نهاد انتقال قرارداد را به منابع تخصصی آن وامیگذاریم و در اینجا تنها به ذکر چند خصیصه اصلی نهاد فوق اشاره میکنیم؛
خصیصه وکالت تام الاختیار و نهاد انتقال قرارداد: از مواردی که ممکن است شخص ثالثی قائممقام طرف عقد واقع شود، فرضی است که یکی از دو طرف، وضع حقوقی خود را اعم از حقوق و تعهدهای ناشی از قرارداد به دیگری انتقال میدهد و او را در اینخصوص، قائممقام خود میکند.
خصیصه وکالت تام الاختیار و نهاد انتقال قرارداد: در تئوری انتقال قرارداد به خود قرارداد به صورت عینی و صرفنظر از طرفین آن نگریسته میشود؛ موجودی مستقل که میتواند موضوع انتقال قرار گیرد.
خصیصه وکالت تام الاختیار و نهاد انتقال قرارداد: در حقوق ایران به نهاد فوق آنگونه که باید و شاید پرداخته نشده است. اما میتوان مصادیق پراکندهای برای آن در قوانین مختلف یافت، از جمله؛ ماده ۴۹۸ ق.م در اجاره، ماده ۱۷ قانون بیمه و ماده ۱۲ ق.ک. در مورد تغییر حقوقی در وضعیت مالکیت کارگاه.
خصیصه وکالت تام الاختیار و نهاد انتقال قرارداد: برای انتقال قرارداد، رضایت طرف قرارداد لازم است؛ چه یکی از تبعات اصل آزادی قراردادی، آزادی انتخاب طرف قرارداد میباشد. طرف اصلی قرارداد با اختیار، فردی را به عنوان طرف معامله با خود انتخاب کرده است؛ بنابراین تغییر این فرد نیز باید همراه با رضایت وی باشد. برخی از متون قانونی نیز همین برداشت را تقویت میکند. برای مثال ماده ۵۴۱ در مزارعه، ماده ۵۴۵ در مساقات و ماده ۵۵۴ در مضاربه از مواردی است که در آن قانونگذار (مدنی) به لزوم رضایت اشاره دارد.
خصیصه وکالت تام الاختیار و نهاد انتقال قرارداد: در انتقال قرارداد، یکی از طرفین عقد که آن را طرف اصلی قرارداد مینامیم ثابت باقی میماند اما شخص ثالثی جانشین یکی از طرفین عقد میگردد. در واقع، هدف این است که موقعیت قراردادی یکی از طرفین همراه با تمامی حقوق و تعهدات ناشی از آن به شخص ثالث منتقل گردد. مهمترین اثر انتقال قرارداد نیز فیالواقع همین است که انتقالدهنده از رابطه حقوقی کنار رفته و انتقالگیرنده، قائممقام خاص (منتقلالیه) او در عقد از حیث کلیه حقوق و تعهدات میگردد. به نحوی که شخص ثالث دارای کلیه حقوق انتقالدهنده شده و متعهد به کلیه تکالیفی میگردد که انتقالدهنده برعهده داشته است. از طرف دیگر، با کنار رفتن انتقالدهنده، وی در خصوص کلیه تعهداتی که به عهده گرفته بود بری شده و همچنین دیگر از هیچ حقی برخوردار نمیگردد.
شرایط تفویض وکالت تام الاختیار
وکالت تام الاختیار و شرایط تفویض وکالت : در بیان شرایط تفویض جهت تحدید حدود، توجه به نکات زیر لازم است؛
اول آنکه تفویض یک قرارداد محسوب میشود و تابع قواعد عمومی قراردادها است بر همین مبنا، در این قسمت به این شرایط نخواهیم پرداخت.
دوم آنکه نسبتِ «وکالت» با «تفویض» به لحاظ منطقی «عموم و خصوص مطلق» است. به این تعبیر هر تفویضی همراه با توکیل میباشد اما لزوماً هر توکیلی، تفویض نیست.
به این ترتیب و با توجه به نسبت منطقی این دو از نسبتهای چهارگانه علم منطق، در این قسمت به بیان شرایط اختصاصی وکالت نخواهیم پرداخت.
وکالت تام الاختیار و شرایط تفویض وکالت : مهمترین شرطی که در خصوص شرایط تفویض قابل ذکر است، وجود اختیار تفویض در حیطه اختیارات مفوض است؛ وکیل باید اختیار تفویض و توکیل به غیر را داشته باشد تا بتواند دیگری را برای انجام مورد وکالت وکیل گرداند. دلیل این لزوم نیز این است که وکالت، عقدی اذنی است؛ وکیل اذن در اقدام مییابد و صاحب حق مستقلی نیست تا بتواند آن را به دیگری انتقال دهد. از طرف دیگر، عقد وکالت از جمله عقودی است که شخصیت وکیل علت عمده عقد محسوب میشود. موکل از روی شناختی که از وکیل خود دارد به وی اعتماد کرده و او را وکیل خود میگرداند؛ لذا وکیل نمیتواند بدون رضایت موکل دیگری را وکیل بنماید.
براساس نکته فوق میتوان گفت که اصل بر عدم وجود اختیار توکیل برای وکیل میباشد؛ اختیار توکیل امری استثنایی محسوب میشود که باید در حیطه اذن موکل بگنجد تا وکیل اختیار توکیل بیابد.
وکالت تام الاختیارو شرایط تفویض وکالت : ماده ۶۷۲ ق.م. در تأیید همین نتیجه مقرر میدارد:
«وکیل در امری نمیتواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد مگر اینکه صریحاً یا به دلالت قرائن، وکیل در توکیل باشد».
در صورتی که به اختیار وکیل در امکان توکیلبهغیر تصریح شده باشد، تردیدی در اختیار وکیل برای انتخاب وکیل دیگر نیست. اما تنها با تصریح نیست که وکیل، اختیار توکیل مییابد بلکه اختیار توکیل با اراده ضمنی نیز پذیرفتهشدنی است. فقها در صورتی که نصّی وجود نداشته باشد اما از ظواهر امر امکان توکیل برداشت شود نیز اختیار توکیل را پذیرفتهاند.
برای مثال، در حالتی که موکل در بیان حدود اختیار وکیل به وی گفته باشد که به هر نحو که میخواهی اقدام کن یا از ظواهر امر برآید که مثلاً اقدام به مورد وکالت دور از شأن وکیل باشد یا وکیل در زمان انعقاد وکالت ناتوان از انجام مورد وکالت باشد، این موارد قرائنی میتواند باشد مبنی بر اینکه وکیل اختیار توکیل به غیر را دارد.
وکالت تام الاختیار و شرایط تفویض وکالت: حال باید ضمانت اجرای حالتی را بررسی کرد که وکیل، حق توکیل ندارد لیکن دیگری را وکیل میگرداند. در این حالت، اقدام انجام شده توسط وکیل دوم فضولی محسوب خواهد شد و اگر خسارتی نیز متوجه اصیل شده باشد، ماده ۶۷۳ ق.م. حاکم خواهد بود. براساس این ماده در صورتی که وکیل اول حق توکیل نداشته باشد اما انجام امری را که در آن وکالت دارد به شخص ثالثی واگذار کند، هر یک از وکیل و شخص ثالث در مقابل موکل نسبت به خساراتی که مسبب محسوب میشود، مسؤول خواهد بود.
وکالت تام الاختیار و شرایط تفویض وکالت : نوع مسؤولیت وکیل اول در خصوص موکل به این دلیل که از قرارداد تخلف نموده «قراردادی» است لیکن در رابطه موکل و وکیل دوم «مسؤولیت قهری» حاکم است اما قانونگذار بدون تفکیک میان شرایط دو حالت فوق، مسؤولیت را تنها در صورت برقراری رابطه سببیت ممکن دانسته است.
وکالت تام الاختیار و شرایط تفویض وکالت : اختیار توکیل همانند سایر اختیارات وکیل وابسته به اذن موکل است. لذا همانطور که خود وکیل قابل عزل است اختیارات وی نیز قابل سلب شدن میباشد.
حال فرض کنیم موکلی به وکیل خود اختیار توکیل داده باشد وکیل نیز دیگری را وکیل خود گردانیده باشد اما پیش از توکیل، موکل این اختیار را از وکیل گرفته باشد ولی خبر این تحدید حدود اختیارات، بعد از توکیل، به وکیل اول رسیده باشد؛ آیا این توکیل صحیح است یا خیر؟ پاسخ این سؤال آن زمان مهم جلوهگر خواهد شد که وکیل دوم در این فاصله اقدامی نیز انجام داده باشد.
اگر بپذیریم سلب اختیارات در واقع عزل جزیی وکیل محسوب میشود، از ماده ۶۸۰ ق.م. میتوان برای ارائه پاسخ سؤال فوق استفاده کرد. این ماده مقرر میدارد: «تمام اموری که وکیل قبل از رسیدن خبر عزل به او در حدود وکالت خود بنماید، نسبت به موکل نافذ است» لذا تا قبلِ اطلاع وکیل از سلب حق توکیل، اختیار وی باقی محسوب شده و توکیل وی صحیح خواهد بود.